کد خبر: ۱۰۸۵۵
۲۹ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵:۰۰

قهوه‌خانه‌های مشهد همیشه رونق داشت

قهوه‌خانه‌دار نزدیک در ورودی، بالای تخت چوبی و قالیچه مخصوص خودش می‌نشست. یک تشتک برنجی کوچک برای ریختن پول و یکی هم برای جمع‌آوری «پَته» در کنار دستش می‌گذاشت.

عطر چای دارچین و دود قلیان زیر سقفی کوتاه و صدای بم نقالی که روبه‌روی پرده نقاشی ایستاده است و شاهنامه می‌خواند؛ گاه از تنهایی رستم می‌گوید و گاهی بر معصومیت سهراب می‌گرید؛ اینها تصاویری است که مرحوم غلامحسین بقیعی در کتاب «مزار میر‌مراد» در توصیف قهوه‌خانه‌های مشهد قدیم آورده است.

او می‌گوید: «وسعت قهوه‌خانه‌ها از همه دکان‌ها و کارگاه‌ها بیشتر بود. دورتادور آنها را سکو می‌ساختند و مشتری‌ها روی فرش چهارزانو می‌زدند، یا در لبه سکو‌ها یا روی چهارپایه‌هایی که در صحن قهوه‌خانه پراکنده بود، می‌نشستند.

بعضی قهوه‌خانه‌ها را از این هم بزرگ‌تر می‌ساختند. حتی یک حیاط و باغچه مصفا را هم به آنها می‌افزودند. تعدادی حصیر و گلیم و قالیچه یا چهارپایه در نقاط مختلف باغچه قرار می‌دادند و مشتریان روی آنها می‌نشستند و ضمن کشیدن قلیان و چپق و سیگار و وافور و نوشیدن چای، مذاکرات و معاملات خودشان را هم به پایان می‌رساندند.»

 

او در ادامه گریزی به نام «قهوه‌خانه» هم می‌زند و توضیح می‌دهد: «با اینکه از شنیدن اسم و عنوان قهوه‌خانه به نظر می‌رسد که در آنجا قهوه می‌نوشند ولی عملا در قهوه‌خانه هیچ اثری از قهوه و قهوه‌جوش و قهوه‌خوری و چیز‌های وابسته به آن به چشم نمی‌خورد. در قهوه‌خانه چای قندپهلو، نبات داغ، قنداغ، چای شیرین، چای بزرگ، چای ترش و دارچین، قلیان و وافور به حد وفور وجود داشت.»

بعد هم ادامه می‌دهد: «در آن زمان که جوان بودم، قهوه خانه‌ها پاتوق معمار‌ها و استادکاران و میعادگاه دلالان معاملات ملکی و مرکز مطرب‌ها و نوازندگان حرفه‌ای و محل تجمع افراد گوناگون به‌شمار می‌رفت. روی سکوی پیش خوان قهوه‌خانه‌ها دو سه سماور برنجی بزرگ و کوچک دیده می‌شد و همیشه یکی‌شان قل‌قل می‌جوشید.

یک قسمت سکو را به صورت منقل درمی‌آوردند. وسط آن را پر از آتش و خاکستر می‌کردند و چند قوری چینی جورواجور را برای دم‌کشیدن دورش می‌چیدند. زیر شیر یکی از سماور‌ها یک تشتک برنجی بزرگ پرآب می‌گذاشتند.

قهوه‌چی پی‌در‌پی استکان نعلبکی‌های برگشتی را در آن می‌شست و در حین آب‌کشیدن صدای جرینگ جرینگشان را به گوش مشتریان می‌رساند؛ سپس با دنباله لنگی که روی شانه‌اش قرار داشت، استکان‌های شسته را خشک می‌کرد و برق می‌انداخت و برای استفاده دوباره وارونه روی سکو می‌چید.»

«پته» یا مزدی که مشتری به قهوه‌خانه‌دار می‌داد هم از نگاه مرحوم بقیعی دور نمانده است: «قهوه‌خانه‌دار نزدیک در ورودی، بالای تخت چوبی و قالیچه مخصوص خودش می‌نشست. یک تشتک برنجی کوچک برای ریختن پول و یکی هم برای جمع‌آوری «پَته» در کنار دستش می‌گذاشت.

بعضی اوقات در مقابل او سفره‌ای گسترده بود و روی آن یک تیشه و یک قلوه‌سنگ یا هاون برنجی وارونه و دو‌سه کله‌قند قرار داشت. پیوسته قند می‌شکست و زیرچشمی مشتریان را می‌پایید و به شاگردانش دستور می‌داد که برای فلان کس چای ببرند، استکان‌ها را بردارند، قلیان چاق و منقل‌ووافور فلانی را دایر کنند. 

«پته» نام یک تکه سرب دکمه‌مانند بود که مهر اسم صاحب قهوه‌خانه روی آن دیده می‌شد. چون قیمت یک استکان چای خیلی کمتر از کوچک‌ترین سکه رایج بود، مشتری‌های دائمی قبلا تعدادی پته از خود قهوه‌خانه‌دار می‌خریدند و به تدریج در ازای بهای یک استکان چای یک پته می‌پرداختند.

هفته‌به‌هفته هم خود وی با چنته‌اش از مقابل دکان‌های دور‌و‌برش می‌گذشت و از مشتریان می‌پرسیدکه پته دارند یا خیر. هرکدام نیاز داشتند، مقداری می‌خریدند که در طول هفته به جای پول چای، یک پته در نعلبکی هر استکان خالی بیندازند.»

بقیعی در ادامه هم می‌نویسد: «کار شاگرد قهوه‌چی که جز دادن چای و قلیان به مشتریان و دریافت بهای آن چیز دیگری نبود، در ظاهر ساده به نظر می‌رسید، اما در عمل بسیار مشکل بود و احتیاج به مهارت و تیزهوشی زیادی داشت.

شاگرد قهوه‌چی مجرب کسر‌شأن خود می‌دید که استکان‌های چای را با سینی به این سو و آن سو ببرد. ابتدا سه چهار استکان و نعلبکی را بین انگشتان می‌گذاشت و به راه می‌افتاد. با سرعت از این طرف به آن طرف می‌رفت و در بین راه دستش را هماهنگِ قدم‌هایش پایین و بالا و به راست و چپ می‌چرخاند و طوری از میان جمعیت می‌گذشت که یک قطره چای از استکان‌ها بیرون نمی‌ریخت.

بیشتر قهوه‌خانه‌ها برای سرگرمی مشتریان و رونق کسب وکار خود گرامافون یا به اصطلاح آن‌موقع جعبه آواز داشتند. یک بوق دهان‌گشاد بلند به یک سمت جعبه مکعبی شکل زیبایی متصل بود. ابتدا دسته جعبه را چندین دور می‌چرخاندند که کوک بشود. سپس یک صفحه روی آن قرار می‌دادند و سوزنش را عوض می‌کردند و به کارش می‌انداختند تا صدای صفحه از دهانه بوق بیرون بیاید و پخش گردد. غیر از این دستگاه که تازه باب شده بود، هرکس هر چه در چنته داشت، در معرض نمایش می‌گذاشت.

ولی از همه جالب‌تر و همه‌کس‌پسندتر نقال بود که در شب‌های بلند زمستان و ماه مبارک رمضان در بعضی قهوه‌خانه‌ها اجرا می‌کرد؛ چون نقالی مستلزم داشتن معلومات کتابی و حافظه قوی و استعداد بیان مطلب به شکل زنده و توأم با حرکات مناسب بود، هیچ‌کس از پیش خود نقال نمی‌شد. به‌همین‌دلیل تعداد نقالان اندک بود و هر نقالی در نقل و بیان موضوع خاصی تبحر داشت و در قهوه‌خانه معینی هم نقالی می‌کرد.

یکی از اشعار شاهنامه فردوسی قطعاتی را می‌خواند و با بیان شیرین و حرکاتی مناسب صحنه داستان را جلو چشم شنوندگان مجسم می‌ساخت. یکی از امیرارسلان نامدار، یکی از حسین کرد، یکی از اسکندر ذوالقرنین و یکی هم از پیکار‌های حضرت‌علی (ع) صحنه‌هایی نقل و تماشاچیان را سرگرم می‌کرد.»


* این گزارش سه‌شنبه ۲۹ آبان‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۴۳۶۴ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44